نام کتاب : پانتی بنتی
نویسنده : ژیلا.و (miss.no.1.2004) کاربر انجمن نودهشتیا
حجم کتاب : 6?23 مگا بایت
تعداد صفحات : 375
خلاصه داستان :
از زبان نویسنده:
داستان درمورد دختری بنام پانتی هستش که پدری عرب و مادری تهرانی داره . پدر این دختر زاده این عشیره خاص هستش و میراث دار این فرهنگ . پانتی ساکن تهران هست ولی قبلا بنا به دلایلی توی اون عشیره زندگی کرده . من عادت دارم که توی داستانهام گره ایجاد کنم و همراه با داستان این گره ها رو باز کنم ، برای همین خلاصه خاصی برای داستانهام نمینویسم …
نام کتاب : تکرار می شوم
نویسنده : fereshteh98i کاربر انجمن نودهشتیا
حجم کتاب : 2?25 مگا بایت
تعداد صفحات : 172
خلاصه داستان :
از زبان نویسنده :
چشمها همه کورند . شاید هم نمی خواهند ببینند . و باز من هستم ولی تنها … دستم را دراز می کنم…
به سوی چه کسی؟
و من باز پیدا نیستم . همه دورند. دردها ، همه نزدیک و آشکار! ولی درد من چه پنهان است
و من آماده ام تنها که با دنیا بجنگم.
زندگی سخت است، با یاد کسی سوختن، ساختن،سخت است…شاید هم دلم تنگ است!
و من باز میآیم به سوی آشنایی دیرینه، و تو باز هم از من می گریزی با همان نگاه همیشگی ، با همان نگاه سرد و سوزان
و من تنها به این لحظه پایبندم و من تنهاتر از هر لحظه دلتنگم…
نام کتاب : کسی شاید شبیه من
نویسنده : لیلین کاربر انجمن نودهشتیا
حجم کتاب : 4?54 مگا بایت
تعداد صفحات : 307
خلاصه داستان :
جاما هوتیچ دختر بوسنیایی جنگ زده ای هست که هفده سال قبل به همراه مادرش مونیرا تو یکی از اردوگاههای آوارگان جنگی نزدیک مرز کرواسی تحت سرپرستی وحمایت یک فعال حقوق بشر ایرانی به نام دکتر مسعود فراهانی قرار می گیره.دکتر با مادرش ازدواج میکنه واون به عنوان فرزند خونده ی دکتر با یه هویت جدید به ایران می یاد. تو تموم این هفده سال، جاما با هویت ایرانیش یعنی ندا فراهانی زندگی میکنه اما هرگز نمی تونه خودشو با شرایطی که بهش تحمیل شده وفق بده. نقاط مبهم زیادی از گذشته ش وجود داره که نمیذاره اون به طور کامل از هویت اصلیش و زادگاهش دل بکنه. تو گیرو دار رسیدن به جواب سوال هایی که همیشه داشته با پسربچه ای به اسم کارن آشنا میشه و تو حیطه ی کاریش به عنوان مربی مهد اون بچه درگیر زندگی خانوادگی کارن میشه و… …….
نام کتاب : پردیس
نویسنده : *رمینا* کاربر انجمن نودهشتیا
حجم کتاب : 1?95 مگا بایت
تعداد صفحات : 214
خلاصه داستان :
پردیس دختری که از بچگی عاشق پسر دایی خودش شد پسر دایی که 10 سال از خودش بزرگتر بود. تو سن 8 سالگی می فهمه که امید رو متفاوت با بقیه دوست داره یه شرم عجیب که نمی دونست چرا فقط نسبت به امید داره.
امید هم که 18 سالش بود با بهترین رتبه رشته ی پزشکی قبول میشه. عشق پردیس پنهان می مونه تا زمانی که درس امید تموم میشه و پردیس هم بزرگتر میشه. امید به خاطر موفقیتش توی رشته ی پزشکی بورسیه ی خارج میشه برای تخصص … پردیس هم با شنیدن خبر رفتن امید به خارج از کشور مریض میشه و اونجاست که هر دو می فهمن که همدیگه رو دوست دارن……